ای رحمت جهانیان ...
آمدی و عشق در کوچه ها جاری شد. درختان، بر تو درود فرستادند و باران بارید:باران مهربانی خدا، باران رحمت بی انتها.
آمدی تا بهانه های جهل، زمین گیر شوند، تا دخترکان معصوم، طعم لبخند و آسمان را بچشند: تا پنجره ها، روبه بهاران باز شوند.
آمدی، تا جوانه های ایمان، قدبکشند تا آسمان، تا ما بی چتر قدم زنیم در کرانه های خیس عاشقی.
تو، شروع آفتاب بودی وباور مهتاب، آسمان، با تو آبی شد و زمین از انبساط قدم هایت به بهار رسید.
شکوفه ها از امتداد انگشتان تو پا گرفتند و جویبارها در هر قدمت شکفتند.
آمدی تا کلبه ها، به اعجاز برسند و نسیم بهشت خدا در کوچه های زمین گسترش یابد.
روشن تر از باور آفتاب بودی و درخشان تر از هر آیینه.
آمدی، و همه چیز خدایی شد. سنگ ها جان گرفتند و دریاها پرخروش.
آمدی و پیامبر خوبی ها شدی. آیه های رحمت را تلاوت کردی. آسمان را سنجاق کردی به روزهای مان، و باران را به پنجره ها بخشیدی.
آمدی تا آخرین باشی: آخرین رسول.
آمدی، تا بادهای تردید متزلزل شوند و ابرهای تیره نادانی، نتوانند زمین را بپوشانند.
بودنت، بهارانه ای بود شکوفه بار. برای مان به جا گذاشتی عطر زلال آیه های نور را.
پیشوای رحمت! رسول آیینه ها!
خجسته باد نزول مهربانی ات