عشق به توان داوطلبی/ زوج جوان امدادگر جمعیت هلالاحمر قم در گفتوگو با شهروند از ضرورت باور به صلح میگویند
ریحانه خلج| هر دو علاقهمند به فعالیتهای امدادی و بشردوستانه بودند، همین اشتراک باعث آشناییشان شد. در مورد زوج امدادگر جمعیت هلالاحمر قم صحبت میکنم. «سپیده احمدپور» و «سجاد بهزادی»، زوج جوان و سرخپوشی که هر دو از امدادگران و مربیان توانا و بااخلاق جمعیت هلالاحمر قم هستند. آنها در مسیر داوطلبی با یکدیگر آشنا شدهاند و در طول این سالها زندگیشان با طعم خدمت داوطلبانه گره خورده است. این زوج هلالاحمری معتقدند برای موفقیت در فعالیتهای امدادی ابتدا میبایست به صلح و نوعدوستی باور داشت. همین باور هم آنها را در مسیر داوطلبی همراه کرده است. موفقیتها، تلاشها و فعالیتهای گسترده این زوج در جمعیت هلالاحمر، بهانه گفتوگویی است که در ادامه میخوانید.
کمی از خودتان برایمان بگویید، از چه سالی وارد جمعیت هلالاحمر شدهاید؟
سجاد: سجاد بهزادی متولد ۱۳۶۵ هستم و ازسال ۸۴ وارد جمعیت هلالاحمر شدم.
در حوزه جوانان و امداد فعالیت میکنم. درسال ۹۳ بهعنوان امدادگر برتر
استان انتخاب شدم و با درجه ایثار عضو تیم واکنش سریع هستم. همچنین در
عملیاتهای مهمی ازجمله سرپل ذهاب نیز حضور داشتهام.
سپیده: سپیده احمدپور متولد سوم اسفند ماهسال ۶۷ دارای مدرک کارشناسی
تربیت بدنی هستم و حدود ۱۳سال است که در هلالاحمر مشغول خدمت هستم. من
از حوزه جوانان شروع کردم و بعد از آن سهسال در کانون آزاد فعال بودم و
سپس وارد حیطه امداد و نجات شدم و نجاتگر یک هستم.
چطور با جمعیتهلالاحمر آشنا شدید؟
سجاد: در مدرسه دوره ابتدایی و راهنمایی با هلالاحمر آشنا و ازسال ۸۴
وارد این فعالیت شدم. دورههایی برای چندسال در مدارس برقرار میشد که در
آنها شرکت میکردم.
سپیده: آشنایی من با هلالاحمر از طریق یکی از دوستانم اتفاق افتاد. او
میخواست در کلاسهای کمکهای اولیه هلالاحمر در حوزه جوانان شرکت کند و
من هم با او همراهی کردم. این نخستین آشنایی من با جمعیت هلالاحمر بود.
پس از آن در کلاسها شرکت کردم و فعالیتهایم را ادامه دادم.
قصه این ازدواج هلالی از کجا شروع شد؟ چگونه با هم آشنا شدید؟
سجاد: ما با هم در برنامهها و عملیاتهای زیادی حضور داشتیم. سال ۹۰ در
نخستین دوره تخصصی کوهستان خواهران، استاد بودم و ایشان شاگرد من بود، اما
هنوز به ازدواج فکر نمیکردم. سال ۹۴ یکی از دوستانم در مراسمی در حرم
حضرت معصومه(س) سپیده را به من معرفی کرد.
سپیده: ازدواج ما بسیار سنتی اتفاق افتاد. یکی از همکاران با من در مورد
خواستگاری صحبت کردند. اول فکر میکردم شوخی میکنند؛ بعد از آن من با
خانواده صحبت کردم و سجاد به همراه مادر و خواهرشان برای خواستگاری
آمدند.
حضور و فعالیت شما در جمعیت هلالاحمر چه تاثیری در زندگی شخصیتان داشته است؟
سجاد: من فعالیتم را در حوزه دانشآموزی شروع کردم و در کنارش در زمینه
امداد نیز آموزش میدیدم، اما هیچ وقت قرار نبود اینقدر درگیر فعالیتهای
هلال شوم. من از قبل کوهنورد بودم، ولی به نجات فکر نمیکردم. تصادف زیاد
دیده بودم، اما تصور نمیکردم روزی جان افراد را در تصادفات نجات دهم.
هلالاحمر این روحیه را در من ایجاد میکرد.
سپیده: آموزشهای امدادی و فعالیتهای هلالاحمر در زندگی شخصی بسیار برایم
مفید بوده است. با استفاده از کمکهای اولیه هر مشکلی که برایم پیش بیاید
میتوانم برطرفش کنم. همچنین برای یک سوختگی جزیی دیگر مجبور نیستم به
درمانگاه بروم. همچنین روابط اجتماعیام نسبت به قبل بسیار بهتر شده است.
دوستان زیادی پیدا کردهام و فعالیت در کنار آنها تأثیر مثبتی در زندگیام
داشته است. من پیش از این هم علاقهمند به فعالیت در اجتماع بودم، هرچند
برادرم ملاحظاتی داشت. زمانی که همسرم برای خواستگاری آمد گفتم که
میخواهم درسم را ادامه دهم و تحصیلاتم را تمام کنم، ایشان هم کسی را
میخواست که با شغلش کنار بیاید و همراهش باشد.
چندسال است با هم ازدواج کردهاید؟
سپیده: ۴سال است که باهم ازدواج کردهایم.
اگر روزی صاحب فرزند شوید، او را به هلالاحمر میآورید؟
سپیده: من و همسرم علاقه بسیاری به جمعیت هلالاحمر داریم. اگر روزی صاحب
فرزند شویم، دوست دارم او هم در این حوزه فعالیت داشته باشد و اگر خودش
علاقهمندی نشان دهد از کودکی او را به پاتوقهای داوطلبانه میآورم.
از حوزههای تخصصی خود در هلالاحمر بگویید.
سجاد: من ازسال ۸۰ همراه پدر مرحومم کوهنوردی میکردم تا آنکه وارد
هلالاحمر شدم و تخصص نجات در کوهستان را ادامه دادم. همچنان در بحث
کوهستان، عملیاتها و آموزش نیز مشغول هستم.
سپیده: کوهنوردی میکنم، اما نه به صورت حرفهای. من تخصص نجات در ارتفاع
دارم و کمک مربی همسرم در کلاسها هستم. البته کارشناسی تربیت بدنی دارم و
هر ورزشی را که دوست دارم انجام میدهم. همچنین در حوزه دانشآموزی نیز
در طرح دادرس مربی بودم.
آیا الگویی هم برای خود در هلالاحمر دارید؟
سجاد: الگو به آن معنا خیر، منسال ۸۴ وارد هلالاحمر شدم و با آقای
ندافیان نخستین تیم رسمی نجات را تشکیل دادیم. بیشتر دوست داشتم سرآمد
باشم و ارتقا پیدا کنم.
سپیده: افرادی در هلالاحمر هستند که سعی میکنم برخی از اخلاقهایشان را
الگوی خودم قرار دهم. این افراد برای من همیشه قابل احترام هستند.
از آرزوهایتان در زندگی شخصی بگویید.
سپیده: آرزو دارم همیشه زندگی آرام و خوب و خانوادهای منسجم داشته باشم.
در امدادونجات کارم را بسیار دوست دارم و امیدوارم هیچ وقت به دلیل
سختیها و مشکلات از کاری که انجام میدهم خسته و پشیمان نباشم.
خارج از هلالاحمر نیز فعالیتهایی دارید؟
سجاد: عکاسی، ورزش، کوهنوردی و غارنوردی فعالیتهایی است که انجام میدهم.
همچنین فعالیتهای توریستی و ایرانگردی را نیز به صورت حرفهای دنبال
میکنم.
سپیده: فعالیتهای ورزشی را انجام میدهم و پزشکیار ورزشی هستم، همچنین به صورت نیمهحرفهای عکاسی نیز میکنم.
نگاهتان نسبت به صلح چیست؟
سجاد: صلح یک فرهنگ عمومی و ضامن امنیت است، زیرا صلح و امنیت مکمل هم هستند.
سپیده: همه از نزاع و دعوا بیزارند و دوست دارند جهان در آرامش و صلح باشد.
فردی که در هلالاحمر فعالیت میکند، یکی از اهدافش رسیدن به صلح است،
اما این امر وابسته به تصمیم یک فرد نیست، بلکه همه انسانها باید برای
رسیدن به آن تلاش کنند.
خانواده چه نظری در مورد فعالیتهای شما دارند؟
سپیده: دوره مجردی برادرم حساسیتهایی داشت، اما وقتی علاقه و فعالیتهای
من را دید، مشوقم شد. مادرم نیز همیشه مرا تشویق میکند. البته
دلنگرانیهایی وجود دارد، اما هیچ وقت مخالفتی نمیکنند.
پیشنهادی برای علاقهمندان به هلالاحمر دارید؟
سجاد: فعالیتهای هلالاحمر ۸۰درصد زندگی من را پر میکند و مدام در
عملیات، شیفت جاده یا آموزش هستم. اگر بخواهم پیشنهادی داشته باشم، نخستین
کارم این است که فرد را به مرکز آموزش معرفی میکنم. من کار خودم را با
امداد شروع کردم، به همین علت دیگران را نیز به سمت امداد و کمکهای اولیه
راهنمایی میکنم.
سپیده: بسیاری از دوستانم به این کار علاقهمند شدهاند و میپرسند که
چگونه وارد هلالاحمر شوند. من هم ابتدا آدرس اداره آموزش را میدهم تا
اول آموزش ببینند. این حس خوبی است که دیگران را نیز با چنین فعالیتهایی
آشنا کنیم، زیرا حتی اگر نخواهند در هلالاحمر فعالیت کنند، میتوانند برای
خانواده و زندگی شخصی خودشان مفید باشند.
در حوادث و عملیاتها با چه مشکلاتی روبهرو میشوید و چه توصیههایی به مردم دارید؟
سجاد: مهمترین مشکل فرهنگ غلط سلفیگرفتن در زمان حادثه است. متاسفانه
هنگامی که حادثهای اتفاق میافتد، برخی افراد از روی حس انساندوستانه
تجمع میکنند و در روند کمکرسانی اختلال ایجاد میشود. در چنین مواقعی
فشار روانی روی تیم امداد بسیار زیاد است و افراد با تجمع در محل حادثه
دستوپاگیر
میشوند.
حضور در حوادث معمولا بار روانی منفی برای امدادگران ایجاد نمیکند؟ چگونه این اثرات را تلطیف میکنید؟
سجاد: صحنههای دلخراشی که شاهد آنها هستیم، قطعا تاثیر روانی و ذهنی دارد،
اما به مرور با آن کنار میآییم. نجات جان افراد و انجام کارهای
انساندوستانه، دیدن چنین صحنههایی را قابل تحمل میکند.
به نظر شما کدام بخش از فعالیتهای جمعیت در جامعه تاثیرگذارتر است؟
سجاد: میزان مشارکتها و اشتیاق مردم نسبت به فعالیتهای هلالاحمر باید
بیشتر شود. ما با جان مردم در ارتباط هستیم و فعالیتها به صورت داوطلبانه
انجام میشود. باید در حوزه جذب و ایجاد اشتیاق، بیشتر فعالیت کنیم.
تبلیغات هلالاحمر نیز باید پررنگتر شود، همچنین در این زمینه باید
اقداماتی صورت گیرد تا مردم بدانند چه فعالیتهایی در جمعیت انجام
میشود.
یک خاطره جذاب
سجاد: گرههای زیادی از زندگی من به دلیل فعالیت و خدمات عامالمنفعه در هلالاحمر باز شده است. یادم میآید روز شهادت حضرت زهرا(س) یک پراید با پنج سرنشین تصادف کرده بود و هر پنج نفر سوخته بودند، عملیات بسیار سخت و طاقتفرسایی بود. در آن زمان یکی از همکاران گفت انشاءالله این جمع با هم حج بروند. جالب اینجاست که کمتر از یکسال با هم به حج رفتیم. خاطرهای دیگر دارم که در امداد کوهستان رخ داد. یک روز جمعه کشیک اداره با من تماس گرفت و اطلاع داد که مردی در پشت کوه دو برادران سقوط کرده است.
روز اردوی هلالاحمر بود و همه از قم خارج شده بودند، تا به محل برسم و کارهای اولیه را انجام دهم، ساعت ۲ بود و تا ۱۰ونیم شب عملیات طول کشید. آن فرد مصدوم را صد متر پایین آوردیم. فردای آن روز همان فرد مصدوم با من تماس گرفت، تشکر کرد و گفت در آن زمان هیچ امیدی به زندهماندن نداشت. اینکه فردی به خاطر فعالیتی که برایش انجام دادم، از من تشکر میکرد و خوشحال بود، برایم قشنگترین خاطره است.
سپیده: تخصص من حمایت روانی است، اما جزو تیم سحر نیستم. در برخی از عملیاتها در استان لزومی به حضور خانمها نیست. تنها عملیاتی که برای نجات جان فردی حضور داشتم، در جمکران بود. خانم سالمندی روی زمین افتاده بود و نفس نمیکشید، سریعا عملیات CPR را آغاز کردیم. کار بسیار سختی و چشم امید همه به ما بود. خانم ۸۰ سالهای بیماری قلبی داشت و دخترش نیز ناآرامی میکرد. زمانی که احیاشد و به مرکز درمانی منتقلش کردیم، تازه متوجه شدم کار امداد بسیار حساس و دشوار است، از آن روز امداد را به صورت عملیاتی ادامه دادم.
- ۹۸/۰۸/۰۴